دل نوشته ای برای کربلا بر گرفته از ذهن خودم
از برای کربلا مرغ دلم پر می زنه
یادتو همیشه توی قلب هر مردو زنه
رفقام دونه دونه میان به کربلای تو
چی میشه منم بشم قاطی نو کرای تو ……..
السلام علیک یا ابا عبدالله……
اقاجان این
روزها بوی کربلایت می اید در دلم عجب غوغایست اری: انگار به دنبال جایی می گردد که بغض خویش را خالی کند ؛ بی بهانه می گویم دلم پر می زند برای دیدن صحن سرای تو؛ پی پرده می گوییم دلم تورا می خواهد؛ می دانی روزها ولحظه هایم را به عشق دیدنت کوک کرده بودم به امید ان روزی که تورا ببینم و قدم هایم را نذر بین الحرمین تو کنم وعقده ها ی دلم را پیش تو باز کنم اما حیف که از قافله ی عاشقانت جاماندم ؛ اقای مهربانی ها ؛اقای خوبیها می دانم که بنده ای روسیاهم وچشم من لیاقت دیدن صحن سرای تو را ندارد ؛چشم من کجا و سرای بی منتهای تو کجا”
اقا جان این روزها دلم بدجور تنگ شده برای دیدنت ؛ احساس خفگی می کنم دراین حجم تاریک دنیا دلم جایی مثل صحن وسرای تورا می خواهد اما حیف قلب سیاه من کجا و گلستان باصفای تو کجا ؟اقا جان اشک در چشمانم غوغایی دارد چرا که وقتی زائرانت را می بینم که قلب خویش را به دست گرفته اند وبه سوی تو این چنین مشتاقانه پرواز می کنند حسرتها بر دلم می نشیند. من کجا و سیل انبوه عاشقانت کجا ؟اقا جان این روز ها سر گردانم؛ بدجور؛ سرگردانم کردی حسین زهرا(س). باشد: امسال هم گذشت باز این قلب را وعده دیدار می دهم می دانم که روزی مرامی پذیری.
مسافر جامانده از قافله ی کربلا